ترخدا اینجوری نکن
حرفهات معلومه چقد از ته دل و داغ دل
به خدا لیاقتتو نداشت اینجوری سر خودت نیار یه روز پشیمدن میشه از کاراش یه روز تقاص دل شکستن تورو میده
ولی الان میخوای چیکار کنی فقط بسوزی؟؟؟
ترخدا اینجوری نکن
حرفهات معلومه چقد از ته دل و داغ دل
به خدا لیاقتتو نداشت اینجوری سر خودت نیار یه روز پشیمدن میشه از کاراش یه روز تقاص دل شکستن تورو میده
ولی الان میخوای چیکار کنی فقط بسوزی؟؟؟
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
چی بگم والا!باور کنین من براتون دعا هم کرده بودین.بالاخره اینم قسمت بوده.واقعا موندم این خانم رو که شما اینقدر بهش محبت کردین و هیچی براش کم نذاشتین چطور تونسته همچین کاری با شما بکنه.دوست عزیز شما فکر نمیکنین کسی ازش خواسته که شما رو رد کنه مثلا خونواده اش یاهرکی؟آخه دخترا احساس دارن دختری که احساس نداشته باشه نمیاد که مدت طولانی با یه پسر بمونه که.
دارم میمیرم
من خیلی ادم احساسی هستم
همه ی زندگیموبه پاش ریختم
فرستادم درس بخونه دانشگاه که نگن زن فلانی حتی سواد نداره
اینم از خوبیای من با استادش دوست شده
ای خدا شبایی که بهش میگفتم نفسم زندگیم
روزایی که بغلش میکردم
اون پسره م بغلش میکرد
دارم روانی میشم
چجوری تونست این کارارو با من بکنه
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
چندماه باهاش رابطه داره
من احمق متوجه نشدم
من نفهمیدم با کسی دیگه یی هست
چون از چشام بیشتر بهش اطمینان داشتم
اگه نداشت که انقد با من سرد نمیشد
خونه اجاره کردم وسایلارو چیدیم
همه کاری کردم که برم خواستگاریش
من اون پسره رو میکشم
روز عقدشو خونی میکنم
اگه نکشمش ادم نیستم
اگه عقدشو عزا نکنم ادم نیستم
کدوم دوس داشتن
چند روز پیش تو خیابون با مشت و لگد منو زد
دیروز که با تموم بی شرمی با حس تنفر بم نگاه میکنه و میگه ازت چندشم میشه و متنفرم
دو ماه زندگیمو عین زهر مار کرده
حالاهم از مادر خانومش متوجه شدم که جمعه عقدشه
به زور که عقدش نمیکنن
استادش بوده
فامیل که نیست زورش کنن
میگه خیلی دخترمو میخواد، چندماه باهم هستن
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
بازم یه جای کار میلنگه
چرا مادر دختر زودتر بهت نگفته بود
مادرش باید این احتمال رو بده که اگه تو بفهمی عقد ممکن بیای دعوا راه بندازی. حتی تاریخ عقد هم بهت گقته ؟؟؟مگه میششهه
شاید شاید دارن امتحان میکنن
وای چه سر ردگم این وضعیت
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
کدوم لیاقت ؟
من مواقعی که میرفتم مسافرت خانوم سرویس نقره دوس داشتن
بخاطرش کل بازارای اصفهان رو دور میزدم که بهترین سرویس نقره بگیرم
چشاش به هرچی میفتاد واسش میگرفتم، حتی نمیگفتم این طلاست یا ن میخریدم چون دلش خوش بود
از خونواده م بیشتر دوسش داشتم
دستامو میگرفتم که رو دستام راه بره
مریض میشد خودمو میرسوندم خونشون هرجوری که بود
تب میکرد من میمردم
حتی محبتی که من بهش میکردم خونواده ش نمیکردن
دیروز بهش زنگ زدم میگه رویا چرا جوابمو نمیده
میگه چیزی نیست
از دیشب تا حالا که گوشیش خاموشه به مامانش زنگ زدم خیلی حالم بد بود
برگشته بم میگه یرمیا جان پسرم تو خودتو ناراحت نکن
یه خورده سرش شلوغه این روزا
میگم چرا شلوغه
مگه من مردم بگه که کاراشو انجام بدم
میگه نه کاری از دست تو برنمیاد
جمعه عقدشه
میگم عقدشه
میگه مگه بهت نگفته که داره با استادش ازدواج میکنه
یعنی قشنگ مشخص شده که خونواده ش چه وضع خرابین و من نفهم نفهمیدم
وای دارم سکته میکنم خدا
وا مادره مشکوکه به قول پریماه
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
باید مطمئن بشی مامانه راست گفته
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
برو در خونشون. باهاشون منطقی صحبت کن دور از بی احترامی یا سرصدا
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
امتحانش ضرر نداره.برو با پدرش صحبت کن.ببین چ خبره؟اما دعوا نکن باهاش.
بگو من 5 سال منتظر دخترت بودم.حالا میخوام باهاش ازدواج کنم.مادرش گفته جمعه عقدشه.
...!
آخه ما نمیتونیم بگیم بهشون چی بگین. شما 5سال باهاش بودی و شناختیش و باید تصمیم بگیری چی بهش بگی. فک کنم آقا فرخ بهتر میتونن راهنماییت کنن
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
با مادرش که حرف زدی قبلا
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
یکی از مشاورای انجمن هستن
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
آره برید خونشون با همشون صحبت کنید
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
ی جلسه ی خانوادگی بهتره.
ویرایش توسط 2015 : 08-05-2015 در ساعت 03:53 PM
...!
سلام
اول با پدرش صحبت کنيد،بعد همراه با پدرش بريد خونشون و حرفاي دختر رو بشنويد.اگه بازم جواب منفي داد و واقعا جمعه عقدشه بدون حرفي خارج شيد.بيشتر از اين خودتونو کوچيک نکنيد
چقد غمگین بود این تاپیک
چقد دلم گرفت از این نامردمی ها...
هوووووووووووففف....بغضم ترکید با همه کلمات...
یعنی دختر هم هست که بخواد انقد سنگ باشه؟؟؟
البته نمیشه قضاوت کرد...شاید خیلی چیزا باشه که ما بیخبریم!
اما دوست عزیز شما اصلا لازم نیست خشونت به خرج بدین و خودتون رو به خاطر کسی که انقد راحت رها کرد به دردسر بندازین
نهایتش چی؟؟
شما یکی رو میکشی اونا هم شما رو میندازن زندان و ....
اما این وسط دختر خانم میره با یکی دیگه ازدواج میکنه و عین خیالشم نیست که برا اون دوتا چه اتفاقی افتاده...
یه کار میتونی بکنی که بهترین کاره...
اگه واقعا مطمئن شدی که همچین مسئله ای هست
خدا رو شکر کن که این خانم زودتر از اینا از زندگیت رفته
کسی که میخواد تو رو رها کنه هیچوقت نمیتونی به زور نگهش داری
فک کن ازدواج میکردی و این اتفاق میفتاد اونوقت چی؟؟
شما با این روح لطیف و با احساسی که داری مطمئنم هرکسی رو خوشبخت میکنی!
اما ایشون چی؟
کسی که با نگاه یکی دیگه عشق پنج سالشو فراموش میکنه فک میکنی میتونی پایبند بشه به یه کی دیگه؟؟؟ نه نمیتونه.
حق تو خیلی بیشتر از این حرفاست
احساست و مهربونیت رو از حالا به بعد بذار برا کسی که لایق باشه
باورم نمیشه انقد قدرنشناس بشه آدم اونم در برابر کسی که غرور مردونش رو میذاره براش و میگه رو دستام راه بره
به خدا اون لایق تو نبود و خودش رو زود نشون داد
چون خدا دوست داشت نمیخواست کار به جاهای باریک تر بکشه و اون بهت خیانت کنه
برو و ثابت کن که تو خوشبخت میشی واقعا
بذار اونم تو توهم خودش بمونه
مطمئنم پشیمون میشه
اما آزموده رو آزمودن خطاست...دیگه نمیشه بهش اعتماد کرد
فقط مطمئن شو که حتما قضیه همینه که مادره به شما گفته، پیگیر باش اما با آرامش و صبوری..با سروصدا کارت پیش نمیره
امیدوارم اشتباه باشه و شما به خوبی قضیه تون تموم بشه.
هیچی همون موقع داشتم به مامانش زنگ میزدم
که برم پیششون و باهاشون حرف بزنم
اولش من من کرد و گفتش کار دارم و فلان
بعدش با اصرارای من قبول کرد
رفتم اونجا، بله دقیقا اونی بود که پشت تلفن بم گفتن
همون جا خشکم زد
دیگه حتی نتونستم یه کلمه حرف بزنم
بم میگه اگه اروزی خوشبختی رویا رو داری بذار با این پسر ازدواج کنه و جلوشو نگیر
تا حالا جلو درشون موندم که شاید بیاد بیرون ببینمش
حداقل واسه آخرین بار ، که ازش خداحافظی کنم
باروم نمیشه همه چیمو از دست دادم
باروم نمیشه بام بازی کرد و زندگیمو به فاک برد
دارم روانی میشم
خواهش میکنم کاری نکردم..
لطفا آروم باشید
میدونم که در جریان کاراش نبودین
میگم الان مطمئن شو که اگر اینجوری هست دیگه قیدشو بزن و مطمئن باش حقت بیشتر از ایناست
من الان که حرفاتون رو میخونم میتونم به جرئت بگم شما از مردای نیک روزگارید
و حتما خدا خودش میخواد یه آدم نیک مثه خودتون نصیبتون کنه
نمیخوام به این خانم توهین یا بی ادبی کنم
میخوام بگم لیاقتت بیشتر از ایناست که خدا زود جلوتو گرفت و نذاشت زندگیت خرابتر بشه
فک کن اگه باهاش ازدواج میکردی و دلش برا استادش میرفت چیکار میکردی اونموقع؟؟
به خدا کسی که موندنی باشه تو زندگی آدم با بدترین چیزها هم میمونه
کسی هم که رفتنی باشه دنیا رو به پاش بریزی میره
رفتنی رو بذاره بره
وقتتو بذار واسه موندنی ها
غصه نخور داداش
تو تنها نیستی ، خیلی محبت کردن اما زخم خوردن
انگار رسم زمونه همینه...فقط بدون تنها نیستی، خیلیا دووم اوردن و سالها بعد فهمیدن چقد اونموقع اشتباه میکردن
آروم باش خدا کنارته تنهات نمیذاره
به خودش توکل کن
اقای یرمیا شما از سر اون دختر زیاد بودین.اینو برای دلگرمی شما نمیگم.با خوندن صحبت هاتون متوجه شدم اون دختر لیاقت این همه خوبی رو نداشته.عشقت رو برای کسی خرج کن ک ارزششو داشته باشه.
یکی ک تورو واسه خودت بخواد.نه پولت.یکی ک هیچ وقت ازت سیر نشه.یکی ک قدرتو بدونه.یکی ک اخر شب وقتی اومدی خونه باهات مهربون باشه و ازت تشکر کنه.
اگه باهاش ازدواج میکردی و شب ک میرفتی خونه و میدیدی بار کرده رفته چی کار میکردی؟
میدونم دوستش داری واسه همینه ک نمیتونی ب این زودی ها این موضوعو بپذیری.اما دلت واسه خودت و زندگیت بسوزه.ب کسی فکر کن ک دوستت داشته باشه.
ی عکس نوشته بود ک میگفت :
هر رهگذری محرم اسرار نگردد
صحرای نمک زار چمن زار نگردد
هرجا ک رسیدی طرح رفاقت مکش ای دل
هر بی سروپا یار وفا دار نگردد
...!
از همه ی دوستان تشکر میکنم
که این دو روز اسباب زحمتشون شدم
کتکت زد
بسم الله
اخه اقای محترم ادم واسه رابطه دوست دختر دوست پسری میره مشاور؟
این رابطه ها که اصلا تعهدی توش نیست نباید توقعی هم باشه
برادر من ازین کارا کردم که بهت میگما
منجر شد؟
Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)